به نام ایزد منان

تنها ترین مردم به دوشم کوله باره غم


از غمها لبریزم


کوه صبور شانه ام از بار غمها خم


من قصه ی دردم  تنها ی شبگردم


تنها دو دست مهربان تو پناه من


چشمان تو تنها چراغ کوره راه من


تنها تو ماندی از همه دنیا برای من


آن شانه های نازک تو تکیه گاه من


تنها تو هستی در تمام لحظه های من


تنها تو ماندی جز خدای من برای من


آه ای هستی من  شور مستی من


بر چین اشک مرا برچین


هستی می گذرد  مستی می گذرد


بنشین پیش دلم  بنشین

از ازل خالم زد رقم با تو نقش تقدیر است


خود تو می دانی  با تو می مانم بی تو می میرم

 

عاشق ترین مردم که می میرم برای تو

 

ای وای اگر باشد به تو عاشق خدای تو

 

چشمان تو تنها چراغ کوره راه من

 

تنها تو ماندی از همه دنیا برای من

 

آن شانه های نازک تو تکیه گاه من

 

تنها تو هستی در تمام لحظه های من


تنها تو ماندی جز خدای من عزیز من برای من









 

به نام خدای دوستیها

سلام


این هم تقدیم به طرفداران آقای حبیب





به نام آفریدگار معشوق

به برگ گل گفتم که او را دوست میدارم

ولی او گل را به زلف کودکی آویخت

تا او را بخنداند

 من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم

سینه مالامال درد اما دلی  بی کینه دارم

من عاشق عاشق شدنم

من عاشق عاشق شدنم