به نام آفریدگار معشوق

به برگ گل گفتم که او را دوست میدارم

ولی او گل را به زلف کودکی آویخت

تا او را بخنداند

 من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم

سینه مالامال درد اما دلی  بی کینه دارم

من عاشق عاشق شدنم

من عاشق عاشق شدنم